شب ممتد

برای که می نویسم؟

شب ممتد

برای که می نویسم؟

تینا

تینا زیبا بود

کسی نمی دید

تینا عاشق بود

کسی نفهمید

تینا تنها بود

کسی نمی ماند

تینا که رفت

کسی نیامد

تینا مچاله شد

در کرم یک هوس

تینا نفس بود

اما بریدند

تینا هوس بود

اما دریدند

تینا زیبا بود

اما ندیدند

همه خوابند

اینجا همه کابوس

اینجا همه خوابند

فریاد لالایست

ملحفه پرچم

و بالش قله

اینجا همه خوابند

چشم باز دشنام

گوش کردن حرام

بی سر سردار است

بیدار بر دار است

اینجا همه خوابند

برای که می نویسم؟

هر که آمد،

سنگی بود

که قلبم را شکافت

هر که رفت،

زخمی بود

که به قلبم ماند.

برای که می نویسم!؟

هیچکس نیست

در خیابان

ماشین ها

هزار آدمک

خیابان را

خاکستری می کنند

سنگ هایی در آهن

امتدادشان

به جایی نمی رسد

میزهای اداره خالیست

امضا می شود

برگ های خالی

می چرخد

اسکناس های خالی

دوباره شب می شود

روز که روز نبود

شب هم که شب نیست

رختخواب های خالی

لحاف های چرک

آدمک های خواب

بیداریشان که بیدار نبود

خوابشان هم که خواب نیست

هیجکس نیست

در این فضای خالی

و درد

رگهای مرا

سرد می کند

در این جهنم داغ تنهایی



درد درون

هیچ دردی

مثل تنهایی نیست

وقتی که از درون است

روی برگ شناسنامه ات

میان رشته های ژنهایت

ثانیه ها درد می شوند

هر ثانیه

و هر ثانیه

و درد می شود،

جزو هستیت

مثل چشم و گوش

مثل دست و پا

و یا بیشتر

یادت نمی رود

زندگی،

تحملی اجباریست

و مرگ

آرزویی دور

دوری و جدا

از همه چیز

از خودت

شناسنامه ات 

رشته های ژن هایت

چشم و گوش

و دست و پایت

همه درد می شوند

و تو تنهایی

حتی برای خودت

ناله ای نمی توان کرد

که تنهایی

حتی از خودت

خاصه از خودت...

چاه

آدمها. آدمها. آدمها. 

چنان دورم از شما

که هیچ فاصله ای

وصفش نمی کند

تنهایم

شانه ای نیست

شاخه ای

یا تکه سنگی حتی

برای گریستن

در فضا معلقم

سکوتی که از مرگ خاموش تر

و فریادی که از زخم چرکین تر

سینه هایتان

چاه دروغهاست

آدمها

دروغ پرست ها

دروغ سازها

دروغ خوان ها

من در میان این همه تنهایی

به دنبال چاهی می گردم

که در ته آن

فقط نفس بکشم

آنچنان که شما

در ته چاه دروغ ها